من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

 

دلم گرفته است٬

دلم گرفته است٬

دلم با حسرت تمام تنهایی هایش را در آغوش گرفته است!

 

مشهدی ها حتما ببینید!


احساس من٬ به هر جا که پرواز می کرد٬
باز هم٬ دور از دست تنگ قفست نبود٬
پس چرا
اینچنین نامهربانانه٬
شاه پرهایم را جدا کردی؟

خودکشی






می خواهم
 برای یک بار هم که شده٬
 تو را
 به بالای همان قصری ببرم
 که با دروغهایت برایم ساختی...

        همان قصری که
         بر فراز بامش ایستادم و
                 تن به ارتفاع سپردم.


بخاطر تو


دیروز٬
به خاطر تو٬
دل به دریا زدم٬
و امروز٬
دلم شور می زند!
...

خزان





برگهای زرد جای پایت را می پوشانند٬
باد٬ بوی پیراهن تو را از این سو به آن سو می برد
....
باز هم خزان آخرین نشانه های تو را به یغما برد!

آرامش


میان دو هجای هس... تی
میان دو هجای ع... دم
میان دو هجای س... کوت
میان دو هجای فر... یاد

من در جستجوی آنم که آرامش می نامند!






سایه ام را هم با تیر زدی٬
حالا من
  تنهای تنها شده ام....