من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

من می نویسم

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...

عادت یا دوست داشتن؟




خانه ای روی ابرها برایم ساخته بود و

احساسی که به اسارت عادت گرفتار بود

نسیمی وزید و ...

به دست بادش داد



خانه ای روی زمین برایم ساخته ای

و عشقی که آوازه اش از ابرها هم بالاتر رفته است!