زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...
زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند...
.
..
...
به سکوت عادت کرده ام!
...
..
.
عادله
26 فروردین 1386 ساعت 11:32 ب.ظ
یعنی اتفاق بد؟
ما این همه به مردم حال میدیم زورشون میاد یه تشکر کنن
اون وقت تو مینویسی سلام 666 نفر نظر میدن
اینجا ایران است ...
LoL
Movafagh Bashi
سکوتت را بشکن که می شکند روحت را.....
سکوت؟
اگه عادت نشه خوبه
گاهی لازمه ... اما گاهی عذاب اور میشه ..!!
دلم عجیب تنگ است برای یک لحظه خلوت میان من و تو...
سکوتم یه جور حرف زدنه .
اما اگه عادت کنی .... دیگه سکوت نیست.
سلام هم نام خوبم
به سکوت عادت کرده ام چون کسی هست که دلیل اشکهای مرا که خیره یه آسمان می نگرم ، می فهمد ....
موفق باشی دوست خوبم
اگر تمام شب را برای از دست دادن خورشید اشک بریزی، لذت دیدن ستاره ها را از دست می دهی!شکسپیر
و در این سکوت
مدام یک چیز مثل شمع آب می شود می ریزد بر روی قلب ات
نه ؟!
به عات عادت کرده ایم
نه بانو؟
بارانی باشی.
چه سکوت کشداری
بشکنش دیگه ..
وبلاگت خیلی خیلی قشنگه
سلاممممممممممممممممممم
چه عادت قشنگی
کجایی خیلی دیر به دیر آپ میکنیا یادت باشه فقط
...خوبی؟!... :)
این سکوتت ....
دلخوشم به اس ام اس های تک و توکت...
خوبی خواهری؟