عشق که بیاید،
شعر را هم با خود خواهد آورد...
کارم از فریاد گذشته،
می خواهم جیغ بزنم!
و ما باز شعر خواهیم گفت
و احساس بین قافیه هایمان
لانه خواهد کرد...
هنوز هم گاهی صدای قدم هایت را در کوچه پس کوچههای ذهنم می شنوم.
چیزی در درون من گم شده است،
شاید یک تکه شعر...
تنهایی یعنی اینکه دنبال کسی بگردی تا یه فنجون چای با هم بخورید!
روزی می رسد که دلخوشی های زندگی ات خیلی کوچک می شود،
مثل نوشیدن چای در لیوان خانه پدری
و یک حس زیبای زیرپوستی
که گمان می کنی هنوز همان دخترک شادی هستی
که گلهای باغچه به صدای خنده هایت عاشق بودند